امیرعلی نازمامیرعلی نازم، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

قند عسل مامان و بابا

فرزند عزیزم ....

فرزند عزیزم .... آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و درکم کن یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم... وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند، فرصت بده و عصبانی نشو وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند، دستانت را به من بده...همانگونه که تو ...
22 فروردين 1392

ببخشید خانم شما خدا هستید ؟

کودکی با پای برهنه بر روی برفها  ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی   نگاه می کرد زنی ... در حال عبور او  را  دید، او را به داخل فروشگاه برد و  ب رایش لباس و کفش خرید و گفت:   مواظب خودت باش کودک پرسید:   ببخشید خانم شما خدا هستید؟  زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط   یکی از بنده های خدا هستم.  کودک گفت:  می دانستم با او نسبتی داری !!! ...
22 فروردين 1392

یازده ماهگیت مبارک

پسر عزیزم امروز 10 ماهت پر شد و وارد یازده ماهگی شدی . یازده ماهگیت مبارک زندگی مامان                                خیلی خیلی شیطون شدی و من و بابات دلمون واست ضعف میره . کارایی که انجام میدی . بهت میگم دست بزن دست میزنی  میگم نانای کن دستاتو و خودتو تکون میدی. وقتی صدای آهنگ میشنوی دست میزنی  عاشق بیرون رفتنی و یه موقع هایی میری دم در خونه وایمیستی گریه میکنی یعنی منو ببر بیرون . تا بابات حاضر میشه بره بیرون دنبالش گریه میکنی . کلماتی که میگی دد . گگ . به به . بابا. خیلی حرفه ای دستتو میگیری به مبل و ...
22 فروردين 1392

سیزده بدر با امیرعلی جونممممممممممممممم

پسر نازم سیزده بدر امسال با سال قبل خیلی فرق داره چون امسال تو در کنارمابودی 13 بدر رفتیم یه باغی توی دماوند چشمه اعلی . البته بابا حسن اینا با شوهرخاله هات چندروز قبل رفتن و اونجا رو کشف کردن واسه 2 روز کرایه کردن که همگی راحت باشیم . امسال هم مثل همیشه جمعمون جمع بود فقط جای دایی جعفر و معصومه خالی بود که اونم با خانواده خانمش رفته بودن . امسال سمیرا و علیرضا هم بودن و حسابی بهمون خوش گذشت   .       اینم یه سری عکس از پسرم       ...
18 فروردين 1392

عیدی

   اینم عکس یه سری از عیدی های پسرنازم این لب تاپ از طرف مامانی و باباییش این گوشی موبایل خوشگل هم از طرف عم و زنمو   این بلز هم عمه جون زحمت کشیده واقعا دستشون درد نکنه من که خیلی خوشم اومد .   مامان و بابا و خاله ها و دایی ها هم عیدی پول دادن که دست همشون درد نکنه . ...
11 فروردين 1392

سومین مروارید گل پسر مامان

عزیزکم بالاخره بعد از چند روز بی تابی کردن و اذیت شدن روز 9 فروردین نیش  سومین دندونت هم مشاهده شدسر این دندونت خیلی خیلی اذیت شدی عزیزم ولی بالاخره دراومد . مبارک باشه نفسمممممممم   ...
11 فروردين 1392

اولین بهار پسرم

خدایا ممنون از هدیه ی زیبایی که به من دادی و ممنون از تمام اتفاقات خوبی که در این سال پر برکت برای ما رقم زدی ممنون از همه ی نعمت هایی که به ما دادی خدایآ نشاالله سال ٩٢ برای همه سال پربرکت و پر از اتفاقات خوب باشه .     ...
7 فروردين 1392
1